I have never seen so many figs in one place in my life. Big mounds of them appear at our local farmers’ market in June, and again in August through September—and, if the weather remains warm, into November. Plump greenish-yellow figs, small purplish-black ones, and shapely chartreuse figs, their rounded cheeks tinted with a blush of purple. Figs in more different sizes and shapes than I ever imagined, all mixed together. I am amazed that the farmers treat what I consider precious cargo with such nonchalance. I stand back and watch early-morning market devotees gather tightly around the tables of figs. One hand after another gently selects a fig, cups it softly, and contemplates its worth. It either goes into the bag with the other selections or is gingerly returned to the pile. I watch, waiting eagerly for a space to clear so I can take part in this ritual.
چکیده فارسی
من هرگز در زندگی ام این همه انجیر را در یک مکان ندیده ام. تپه های بزرگی از آنها در بازار کشاورزان محلی ما در ماه ژوئن، و دوباره در ماه اوت تا سپتامبر - و اگر هوا گرم بماند، تا نوامبر ظاهر می شود. انجیرهای چاق و زرد متمایل به سبز، انجیرهای کوچک بنفش مایل به سیاه و انجیرهای خوش فرم که گونههای گرد آنها با رژگونهای ارغوانی است. انجیرها در اندازه ها و شکل های متفاوت تر از آنچه تصور می کردم، همه با هم مخلوط شده اند. من در شگفتم که کشاورزان با محموله های گرانبها با چنین بی پروایی برخورد می کنند. عقب می ایستم و عاشقان بازار را که صبح زود دور سفره های انجیر جمع می شوند را تماشا می کنم. یکی پس از دیگری به آرامی یک انجیر را انتخاب می کند، آن را به نرمی فنجان می کند و ارزش آن را در نظر می گیرد. یا به همراه سایر انتخابها وارد کیسه میشود یا به طور جدی به توده بازگردانده میشود. من تماشا می کنم و مشتاقانه منتظرم تا فضایی خالی شود تا بتوانم در این مراسم شرکت کنم.
ادامه ...
بستن ...