Vocabulary Abdicate Meaning: To give up (power, duties, obligations); to retire. Example: The abdication of the Queen. Abet Meaning: To assist or encourage someone to do something illegal. Example: She abetted the thief. Abhor Meaning: To strongly hate something. Example: I abhor scammers. Abnegation Meaning: To deny or reject something (like a doctrine or belief); self-denial. Example: Abnegation of political power. Abscond Meaning: To leave hurriedly and secretly; to run away. Example: Prime suspect absconded to Mexico. Abstruse Meaning: Difficult to understand. Example: Abstruse essay on quantum physics. Abysmal Meaning: Very bad or low in quality. Example: The quality of his work is abysmal. Accede Meaning: To express approval; agree to do what you are asked. Example: The government did not accede the requests of the citizens. Accolade Meaning: When someone is given an award or privilege to recognize their merit. Example: My teacher received an accolade for his scientific work. Accretion Meaning: An addition to something. Example: The house was expanded by the accretion of new outbuildings. Accumulation Meaning: A gathering or increase of something; growth by addition. Example: Her goal for the coming year is to accumulate a large sum of money. Acquaint Meaning: To give someone information about something; to make familiar. Example: We need to acquaint him with our goal. Acrimonious Meaning: Full of anger; bitter or harsh in manner or speech. Example: Acrimonious debate about air pollution. Act up Meaning: To behave badly or oddly. Example: The car's engine began to act up. Acuity Meaning: The ability to think, see, or hear very clearly. Example: Visual acuity; political acuity. Acumen Meaning: The ability to make correct decisions or judgments. Example: He has extraordinary financial acumen. Adjacent Meaning: Next to; nearby. Example: Adjacent buildings; adjacent suburbs. Adjure Meaning: Order someone to do something. Example: I adjure you to tell me the truth. Adorn Meaning: To make something more beautiful; to decorate. Example: She loves to adorn the Christmas tree with her family. Adroit Meaning: Proficient; skillful. Example: He became adroit in investing. Adulterate Meaning: To make something impure or weaker by adding something else. Example: The beer had been adulterated with water. Adumbrate Meaning: To give the main points or summary of; to outline. Example: The objectives of my dissertation were adumbrated on the first page. Adversity Meaning: An unfavorable turn of events; unlucky situation. Example: He showed courage in the face of adversity. Affable Meaning: Friendly; easy to communicate. Example: She was extremely affable on our first date. Affectation Meaning: Dishonest and insincere behavior or speech. Example: Calling everyone 'sweetheart' is just an affectation. Affluent Meaning: Rich; wealthy; have a lot of money. Example: Affluent nation; affluent people. Afoot Meaning: Being planned; in the process of development. Example: Big changes are afoot at our city. Agile Meaning: Ability to move freely and quickly; ability to successfully and quickly deal with changes. Example: He is such an agile climber. Aggrandize Meaning: To make greater or more powerful. Example: The Queen sought to aggrandize her dynasty. Ajar Meaning: Slightly open. Example: She had left the door ajar. Alacrity Meaning: Quickly; with enthusiasm; eagerly. Example: He accepted my money with alacrity. Albeit Meaning: Even though; although. Example: I tried, albeit without much success. Amalgamate Meaning: To unite; to bring together.
چکیده فارسی
واژگان Abdicate معنی: تسلیم شدن (قدرت، وظایف، تعهدات). بازنشسته شدن. مثال: کناره گیری ملکه. معنی آبت: کمک کردن یا تشویق کسی به انجام کاری غیرقانونی. مثال: او دزد را تشویق کرد. انزجار به معنای: به شدت از چیزی متنفر بودن. مثال: من از کلاهبرداران متنفرم. معنی انکار: انکار یا رد چیزی (مانند یک آموزه یا اعتقاد). انکار خود مثال: نفی قدرت سیاسی. معنى فرار: عجولانه و پنهانى رفتن; فرار. مثال: مظنون اصلی به مکزیک فرار کرد. معنی مبهم: درک آن مشکل است. مثال: مقاله ای مبهم در مورد فیزیک کوانتومی. معنی ابیمال: بسیار بد یا کیفیت پایین. مثال: کیفیت کار او افتضاح است. Accede معنی: اظهار تایید; موافقت کنید که کاری را که از شما خواسته شده است انجام دهید. مثال: دولت به درخواست های شهروندان نپذیرفت. معنی تحسین: زمانی که به کسی جایزه یا امتیازی داده می شود تا شایستگی خود را به رسمیت بشناسد. مثال: معلم من به خاطر کار علمی خود تجلیل دریافت کرد. برافزایش معنی: اضافه بر چیزی. مثال: خانه با انباشت ساختمان های جدید گسترش یافته است. انباشته شدن: تجمع یا افزایش چیزی. رشد با افزودن مثال: هدف او برای سال آینده جمع آوری مقدار زیادی پول است. معنی آشنا: دادن اطلاعات به کسی در مورد چیزی. آشنا کردن مثال: باید او را با هدف خود آشنا کنیم. معنی تندخو: پر از خشم. تلخ یا خشن در رفتار یا گفتار. مثال: بحث تند درباره آلودگی هوا. Act up معنی: بد یا عجیب رفتار کردن. مثال: موتور ماشین شروع به کار کرد. معنی تیزبینی: توانایی فکر کردن، دیدن یا شنیدن بسیار واضح. مثال: حدت بینایی; تیزبینی سیاسی معنی تیزبینی: توانایی تصمیم گیری یا قضاوت صحیح. مثال: او هوش مالی فوق العاده ای دارد. معنی مجاور: کنار; در نزدیکی مثال: ساختمان های مجاور; حومه مجاور Adjure معنی: دستور دادن به کسی برای انجام کاری. مثال: شما را قسم میدهم که حقیقت را به من بگویید. آراستن معنی: زیباتر کردن چیزی. برای تزئین. مثال: او دوست دارد درخت کریسمس را با خانواده اش تزئین کند. آدرویت معنی: مسلط ماهرانه مثال: در سرمایه گذاری ماهر شد. معنی زانی: با افزودن چیز دیگری چیزی را نجس یا ضعیف تر جلوه دادن. مثال: آبجو با آب تقلب شده بود. Adumbrate Meaning: برای بیان نکات اصلی یا خلاصه ای از; ترسیم کردن مثال: اهداف پایان نامه من در صفحه اول خلاصه شده است. بدبختی معنی: چرخش نامطلوب حوادث. وضعیت بدشانسی مثال: در برابر سختی ها شجاعت نشان داد. معنی دوست داشتنی: دوستانه. آسان برای برقراری ارتباط مثال: او در اولین قرار ما بسیار مهربان بود. معنی محبت: رفتار یا گفتار غیرصادقانه و غیرصادقانه. مثال: «عزیز» خطاب کردن همه فقط یک محبت است. ثروتمند به معنی: ثروتمند; ثروتمند؛ پول زیادی دارند مثال: ملت مرفه; مردم مرفه Afoot معنی: برنامه ریزی شده بودن; در روند توسعه. مثال: تغییرات بزرگی در شهر ما در راه است. Agile معنی: توانایی حرکت آزادانه و سریع. توانایی مقابله موفق و سریع با تغییرات. مثال: او چنین کوهنورد چابکی است. معنی بزرگ کردن: بزرگتر یا قدرتمندتر کردن. مثال: ملکه به دنبال تعالی خاندان خود بود. آجر به معنی: کمی باز. مثال: او در را نیمه باز گذاشته بود. Alacity معنی: به سرعت; با اشتیاق؛ مشتاقانه. مثال: او پول مرا با هوس پذیرفت. هر چند معنی: هر چند; با اينكه. مثال: من تلاش کردم، البته بدون موفقیت. ادغام به معنی: متحد کردن; برای گرد هم آوردن.
ادامه ...
بستن ...
English C1 Vocabulary 2022 The Most Comprehensive Advanced English Vocabulary (5th Edition) by Premier English Learning Publishing
ادامه ...
بستن ...